بسم رب شهداوالصدیقین
بااینکه اقای محسن رضایی دستورعقب نشینی داده بود وسمت
چپ ما تخلیه شده بود بچه ها ترجیح دادند بمانند ومردانه مقاومت کنند
هیچکس حاضرنبودبرگرددعقب حتی محمدحسین حق جوکه پنج دخترداشت
زهره فرزندششم اوپنج ماه بعدازشهادت پدربه دنیا امددرچراغچی عبدالرضا
دیربازازاوخواهش کرددرچراغچی بماندوجلونیاید.وقتی توی کانال پناه گرفته بودیم
حق جوکه معلم شجاع ونترسی بودبهمان گفت ((میدونم شما چرادلتون نمیخواد من جلو
برمنمی خوادنگران دخترای من باشیددخترامو به فاطمه ی زهراسپرده ام))
صدیقه دختربزرگ حق جوبه پدرش گفته بود
((کاش من پسربودم تا می تونستم باهات بیام جبهه))
راوی :سیدناصرحسینی پور
شب بود ماه بود و من . شب رفت ، ماه رفت ، من ماندم و غم ، یاران چو غریبانه رفتند از این خانه هم سوخته پروانه هم سوخته شمع ماه ، خاکسترم اما مانده بر جای ،روزی بود با مردان مرد دلاور مردانی از سرزمین نور و عشق ایران ، صفا بود و عشق بود و نبرد دل تنگ شهیدان شاهد صفت دلتنگ نورباران شهاب و سنگ ، دلتنگ غربت در گیرودار بزم ،دلتنگ روزهای جنگ، خسته از بی مهری روزگار ،خسته از شبهای سرد بی دعا، خدایا الهی تو ربی به نواز مردان دست دعا . بسم رب الشهداء و الصدیقین ، بسم الله النور بسم الله نورالا نور---با تشکر از نوشته ات دوست عزیز ،
4773 بازدید
4 بازدید امروز
3 بازدید دیروز
10 بازدید یک هفته گذشته
Powered by Gegli Social Network (Gohardasht.com)
Copyright ©2003-2024 Gegli Social Network (Gohardasht) - All Rights Reserved
Developed by Dr. Mohammad Hajarian